معنی آبله و تاول

حل جدول

فرهنگ عمید

تاول

جوانه،
گوساله یا کره‌الاغ: چنان ببینی تاول نکرده ‌کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی: صحاح‌الفرس: تاول)،

هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به‌وجود می‌آید و روپوست از لاپوست جدا می‌شود و مایعی در میان آن ‌دو جمع می‌شود،


آبله

تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود، تاول،
نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات می‌شود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی می‌ماند. δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح می‌کنند. حیواناتی از قبیل گاو، گوسفند، بز، خوک، و بعضی از پرندگان نیز به مرض آبله مبتلا می‌شوند،
* آبلهٴ شیری: (پزشکی) آبلۀ خفیف شبیه آبله‌مرغان که بیشتر در مناطق گرمسیر دیده می‌شود،
* آبلهٴ فرنگی: ‹آبلهٴ افرنگ، آبلهٴ فرنگ› (پزشکی) [قدیمی] تاول‌هایی که به‌واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می‌شود،
* آبلهٴ گاوی: (پزشکی) مرض واگیردار آبله که در گاو بروز می‌کند و دانه‌های آبله در روی پستان‌های او پیدا می‌شود و از آن مایۀ آبله برای تلقیح به بدن انسان می‌گیرند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تاول

آبله، آماس، برآمدگی


آبله

تاول، تبخال، تبخاله

فرهنگ فارسی هوشیار

تاول کردن

(مصدر) تاول زدن آبله کردن.


تاول

تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید


آبله

بر آمدگی قسمتی از بدن به علت سوختگی یا ضرب وزخم، تاول. (اسم) بر آمدگی بخشی از بشره بسبب سوختگی یا ضرب و زخم و گردآمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی، مرضی است ساری که بصورت تاولهایی روی پوست بدن ظاهر میشود و با تب همراه است. در اغلب حیوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز و اسب و پرندگان نیز بروز میکند باد آبله، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، تبخال تبخاله، تکمه پستان سر پستان نوک پستان یاآبله از هم گسستن. بیرون زدن آبله. یا آبله پستان. 5 یا آبله چشم. دانه سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید توژک. یاآبله رخ فلک. ستارگان. یا آبله روز. آفتاب. یا آبله گاوی آبله ایست که بیشتر روی پستانهای گاو میزند (‎ 20 تا 30 دانه) . اهمیتش از آن جهت است که از ترشح دانه های آن مایه آبله برای انسان تهیه میکنند. یا آبله گوسفند. مرضی است که با تب در گوسفند شروع میشود و تاولهای آبله بیشتر در نقاط کم مو (مانند صورت شکم زیر بغل و زیر ران) ظاهر میشود و بگوسفندان دیگر گله سرایت میکند.

لغت نامه دهخدا

تاول

تاول. [وَ / وِ] (اِ) آبله بود که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضاء دست و پا پدید آید. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء). با لفظ زدن و کردن استعمال میشود. در تهران این لفظ را با فتح «واو» استعمال میکنند و در قزوین با ضم «واو». (فرهنگ نظام). و آن مخفف تاب ول است مرکب از تاب بمعنی حرارت و ول که بلغت دری گل باشد و معنی ترکیبی آن گل آتش، چه بطریق مجاز داغ آتش را گل گویند چنانچه سامانی بدان تصریح کرده و الیق آن است که مخفف تاوول گوییم چه در اصل لغت دری تاب به «واو» است بجهت استکراه دو به «واو»، یکی را اسقاط کردند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). حباب گونه ای که از سوختگی یا بیماری چون منطقه بر پوست پدید آید.

تاول. [وَ] (اِ) گاو جوان بود که هنوز کار نکرده باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). تاوک. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامه ٔ منیری) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284). گاو جوان. جهانگیری و سروری تاوک (با کاف) را هم به این معنی ضبط کردند و چون احتمال قوی تصحیف بود ضبط نکردم. (فرهنگ نظام). گاو باشد. (فرهنگ اوبهی). خر و گاو جوانه را گویند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب) (ازناظم الاطباء). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: همریشه ٔ توله، تر، ترانه، رجوع به توله شود:
پردل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر به سخت غبازه.
منجیک.
چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز
بچوب رام شود یوغ را نهد گردن.
اورمزدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321).
گاه بخشش بسایلان بخشد
گله ها اسب و استرو تاول.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری).


تاول زدن

تاول زدن. [وَ / وِ زَ دَ] (مص مرکب) تاول کردن. آبله برآوردن. تَنَفﱡظ. رجوع به تاوِل و تاول کردن شود.


تاول کردن

تاول کردن. [وَ / وِک َ دَ] (مص مرکب) تاول زدن. آبله کردن چنانکه جائی سوخته از بدن آدمی یا حیوانی دیگر، یا کف پای کسی که راه بسیار پیموده. رجوع به تاول و تاول زدن شود.


آول و تاول

آول و تاول. [وَ ل ُ تا وَ] (اِ مرکب، از اتباع) پر از جراحت. پر از سوختگی. پر از جای گزیدگی.

تعبیر خواب

آبله

آبله درخواب زیان مال بود. اگر بیند که بر تن او آبله بود، به قدر آن خواسته مال او را حاصل شود. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

آبله و تاول

481

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری